baranbaran، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

باران الهی

`پایان یازده ماهگی و یك ماه تا یكسال تماممم

دختر قشنگم امروز یازده ماهت تموم میشه و شما یك ماه دیگه یك سالت میشه یك ماه دیگه تولدته وقتی یاد روز تولدت میفتم یجوری میشم یه حسی كه نمیتونم توصیفش كنم نه شادیه نه غم یه هیجان یه چیز خاص ایشالا تو هم بزرگ میشی خانم میشی یه روز عاشق میشی یه روز عروسی میكنی میشی خانم خونه و كمی از سختس و خوشیهای زندگی یك زن رو اونوقت درك میكنی بعد ایشالا تصمیم میگیری مامان بشی حامله میشی و لذت حامله شدن و انتظار نینی رو میكشی (برای من حاملگی یه دوره كاملا لذت بخش بوده میتونم بگم بهترین دوران زندگیممممم!!!)   بعد نی نیت به دنیا میادددد و اونموقع حسابیییییییییییییییییییی درگیر میشی و البته لذت بچه دار شدنننن رو هم میبری! زندگی همه...
30 دی 1392

در آستانه یازده ماهگی

عزیزم دیگه میخوام خوب بنویسم دیگه میخوام مثبت اندیش باشم دارهیك سال میشه از به دنیا اومدنت چقدر زود گذشت خیلی !!!نفهمیدم تو هپروت بودم همش مشغول سه ماه گذشته سه ماهه بدی بود ولی میخوام ازاین به بعد لذت ببرم دیگه تو رومهد نمیذاریم میری خونه مامانی هما ایشالا خدا سلامت نگهش داره فعلا پرستار میاد و میره تا ببینیم خوبه یانه به نظرم الان قشنگترینن تو هست خیلی جیگر شدی   آهنگ كه میزنن دست میزنی و در حالت نشسته باسن مبارك رو تكون میدی بعد الان چهار روزه كه به تنهایی میایستی و سه قدم راه میری و در همون حال دست هم میزنی بلد نیستی حرف بزنی ولی خیلی قشنگ ادای حرف زدن رو با تغییر صدات در میاری در ضمن اگر عصبانی همبشی لگد مینداز...
25 دی 1392

مریضی سخت و نگرانی مامان

دقیقا روز ١٣ آبان بود یه سر رفتیم خونه مامان همات یعنی از مهد اوردمت پیش خودم تو اداره و بعدش رفتیم اونجا با بابایی یه سر تو اونجا یکم بیقراری کردیو تو ماشین هم همین طورداشتیم برمیگشتیم من فکر کردذم ازدندونته خلاصههه رسیدیم خونه تو شروع کردی به گریه و بیتابی خیلی خوابت میومداما یا گریه میکردی یاوقتی خوابت میبرد با ناله و گریه بیدار میشدی نمیدونممم خیلیاذیتشدی منم خیلی خسته بودم از سردرد داشتم میمردم عصری میخواستیم بریم پیش مانیا کادو تولدش روبدیم اینقدر گریه کردی زنگ زدیم گفتیم نمیایم خلاصه بعد کلی ور رفتن اروم شدی م اهم چون فکر میکردیم دندونه زودی بابا رفت بستنی خرید یکم بهت دادیم که لثه هات سرد بشه خلاصهخوابیدیم شب شد ساع...
25 دی 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران الهی می باشد